وبلاگ شخصی پسر آفتاب

کاغذ پاره ها، دست نوشته ها، تفکرات، علاقه ها و عقیده ها

وبلاگ شخصی پسر آفتاب

کاغذ پاره ها، دست نوشته ها، تفکرات، علاقه ها و عقیده ها

مشخصات بلاگ
وبلاگ شخصی پسر آفتاب

وبلاگ شخصی پسر آفتاب
کاغذ پاره ها، خاطرات، دست نوشته ها، تفکرات، علاقه ها و عقیده ها

طبقه بندی موضوعی

۱۹ مطلب با موضوع «عقیده ها» ثبت شده است

می دونی؟!
خوشگلی در اصل هیچ ربطی به قیافه نداره.. درباره رنگ مو یا سایز یا شکل نیست.. همه اش اینجاست به نوع راه رفتن، صحبت کردن و فکر کردن آدم بستگی داره..

ژوان هریس
--
زیبایی، خانواده، محل و زمان تولد و ... چیزهایی هستند که آدم هیچ حق انتخابی در موردشون نداره (حداقل باور فعلی این طوریه..) پس آدمها رو بر این اساس دسته بندی و قضاوت نکنیم..

  • پسر آفتاب

شاید در این بحثی نیست که گاهی باید کارهایی که انجام میدیم یا چیزی که استفاده می کنیم رو با پرسش ها و نقد های جدی روبرو کنیم.. هر چند که برآورد کردن خوبی ها هم کار مهمی هست..

کسایی که وقت خوندن همه ی متن رو ندارن رو راغبانه ترغیب می کنم که
یه نگاه به قسمت تاثیرات روانی بندازن...
حسادت، استرس، اعتیاد به فیسبوک
--
متن ویکی، نوشته و گردآوری شده توسط علی فرجی


http://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_فیس‌بوک

  • پسر آفتاب

وب‌خوانی ما را به سوی خلاصه‌خوانی و بی‌توجهی به مطالب طولانی و عمیق کشانده است..

  • پسر آفتاب

بعضی وقتا، بعضی از ماها درونمون یک شخصیت ایده آل درست می کنیم که باید بهش برسیم یا باید اون باشیم. این شخصیت ایده آل، شامل ویژگی هایی هست که ما خیلی دلمون می خواد داشته باشیم، یا اینکه توی یه نفر دیدیم و اون رو الگوی خودمون قرار دادیم..
به هر صورت روی خودمون فشار زیادی میاریم که تبدیل بشیم به اون شخصیت ایده آل.. و کم کم فکر می کنیم که دیگه خودمون اون شخصیتِ ایده آل هستیم... و "خود"مون رو فراموش می کنیم یا در حاشیه قرار میگیره..

طیِ این جریان و تحت این فشارها، ماها اغلب، دو احساس متفاوت رو مدام تجربه می کنیم..
احساس حقارت و احساس غرور..
احساس حقارت و شکست برای اینکه نرسیدیم به اون چیزی که دنبالشیم و غرور، برای اینکه رسیدیم... این درگیری های شخصیتی و درونی گاهی اونقدر شدید میشن که ما بی نهایت خسته و کلافه میشیم.. (که گاهی برای فرار از خودمون راهی جز خودکشی به ذهنمون نمی رسه..)

مثلِ این مورد، هستن شخصیت های درونیِ دیگه ای که به ذهنم میرسه.. اما فعلا اگه همین یکی رو بررسی کنیم، (البته شاید ظاهرا این مورد به ما ربطی نداشته باشه!) اما خالی از لطف نیست فکر کردن بهش.. خیلی هامون و خیلی از اطرافیانمون دچارش هستن.. رسیدن به "شخصیت ایده آل" باعث می شه بعضی از عمل های ما خالص نباشه و صرفا برای اینکه خودمون رو راضی کنیم، مثلا عمل های خیر خواهانه انجام میدیم..
این احساس می تونه در عمق وجود ما نفوذ وحشتناکی داشته باشه..

---
بعد از یک بحث خوب با عبدالله

  • پسر آفتاب

گاهی کسی را دوست داریم اما او نمی فهمد..
گاهی کسی ما را دوست دارد اما ما نمی فهمیم..

پایان اول: خلاصه یه مشت نفهم دور هم جمع شدیم تشکیل اجتماع دادیم...!

پایان دوم: "ابراز دوستی" رو زیبا تر از "نیاز به آن دوستی" برداشت کنیم بهتره...
ابراز دوستی، و شاید در حالت کلی "احساسِ دوستی، نیازی به دوستیِ متقابل ندارد.." ما هستیم که نیاز رو بهش چسبوندیم..
البته شاید ابراز آن، درک و شعورِ متقابل بخواهد..!

اگر تو میل محبت کنی وگر نکنی،
من از روی تو نپیچم که مستحبِ منی
(سعدی)

  • پسر آفتاب

چند روز هست که بیشتر معنای مواجهه با عقیده ی مخالف رو دارم درک می کنم.. مخالف های گیر و سمج..
مخالف هایی که بیشتر عیب جو هستند تا خیر خواه..

گاهی واقعا فکر می کنم دارم اشتباه می کنم. از اول فکرامو میچینم رو هم بعد می بینم میشه همون فکر قبلی...

ذهن پویا داشتن خیلی خوبه، ولی سخته.. از اون سخت تر سر و کله زدن با یه سری از اطرافیان..

کاش فقط کسایی نظر بدن که حداقل مطمئنن درک درستی از شرایط دارن..
و کاش فقط با همین آدما، "خودم" باشم..

باران اشکم می‌رود وز ابرم آتش می‌جهد /
با پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام را

سعدی نصیحت نشنود ور جان در این ره می‌رود /
صوفی گران جانی ببر ساقی بیار آن جام

  • پسر آفتاب

متوجه شدم که یکی از دلایل نا آرامی و مشوش بودن، خستگی و بی انگیزگی خیلی ها (ازجمله خودم) تحولات شدید و جهنده ی روحیمون هست..

در علم زیبای فیزیک و مکانیک، پارامتری داریم به اسم درجه آزادی. این پارامتر نشان دهنده ی تعداد متغیرهای یک سیستم هست که می تونن آزادانه (بدون وابستگی به دیگر متغیرها) تغییر کنن.
حتی در این علوم هم بررسی میشه که پیش بینیِ رفتار سیستم هایی که درجه آزادیِ زیادی دارند، بسیار سخت هست..

حالا تقریبا بهم معلوم شد که چه به سر خودمون داریم میاریم با این همه گروه های دوستی و شبکه های اجتماعی مختلف و سیاست و مذهب و فلسفه و فیلم و موسیقی و شعر و کتاب و درس و کار و دنیاهای متفاوت که اتفاقا هم از جابه جا شدن بینشون لذت میبریم..

موج های تیزِ دریاهای روح / هست صد چندان که بد طوفان نوح
(بَد یا بُد)
(مولانا)
----

بعد از یک بحث خیلی خوب با سعید

  • پسر آفتاب

یه وقتایی هست ما چیزای بد رو در یکی میبینیم و اعتراض می کنیم..
شاید هم نقد کنیم (برای بهتر شدنش - اگه دوسش داریم)..

اما اکثر اوقات غافلیم که خودمون اون مشکل رو هم داریم...
کاش میتونستم چشم باز تر و فهم بهتری داشته باشم..

  • پسر آفتاب

گریز از کار و مسئولیت، تن آسایی و خویشتن پروری، به شوخی گرفتن مسائل جدی، در گرمخانه ی درون خزیدن و بی تکاپو به امید فردا نشستن؛

اینهاست پاسخ ما به مسائل روشنفکری قرن بیست و یکم.

از این حقیقت که روزگار نامساعد است، بهانه ای بزرگ برای توجیه کاهلی ها و سست عنصری ها می سازیم؛ بی آنکه یکدم به تأثیر کوشش آدمی در سرنوشت خود بیاندیشیم و بی آنکه برای کوششهای هنری و فرهنگی ارزش قائل شویم:
سستی نیازی به اندیشه ندارد


---
از مصطفی رحیمی با کمی تصرف

مقدمه مترجم برای کتاب اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر از ژان پل سارتر

  • پسر آفتاب

جمله ای بسیار به جا از آندره ژید:
"تقریبا تشخیص اینکه ما یک احساس را داریم یا اینکه تظاهر به داشتنِ اون احساس می کنیم غیر ممکنه."

این جمله به تنهایی می تونه دنیای پر از احساس و بی ثبات خیلی هامون رو زیر سوال ببره.. واقعا یه لحظه بهش فکر کنیم.. به همه ی احساسامون..

ماهایی که بر اساس احساسات آبگوشتی خودمون تصمیم میگیریم و قضاوت می کنیم..
مثلا:
"از فلان چیز خوشم اومد" یا اینکه "انتظار دارم از خودم که از فلان چیز خوشم بیاد چون قابلیتش رو داره" یک نتیجه رو داره ( از اون چیز خوشحال شدن )
اما واقعا این احساس کی خالصه..؟

شاید بهتر باشه کمی تأمل کنیم وقتی داریم "احساسی" با یک موضوع برخورد میکنیم..

  • پسر آفتاب