وبلاگ شخصی پسر آفتاب

کاغذ پاره ها، دست نوشته ها، تفکرات، علاقه ها و عقیده ها

وبلاگ شخصی پسر آفتاب

کاغذ پاره ها، دست نوشته ها، تفکرات، علاقه ها و عقیده ها

مشخصات بلاگ
وبلاگ شخصی پسر آفتاب

وبلاگ شخصی پسر آفتاب
کاغذ پاره ها، خاطرات، دست نوشته ها، تفکرات، علاقه ها و عقیده ها

طبقه بندی موضوعی

۱۹ مطلب با موضوع «کاغذ پاره ها» ثبت شده است

از لقب های جدید بنده! که معانیِ جالبی داره!

- پیامبر خرها!

- "عر" وجود ندارد!

- اگه ارنبی نوشته بشه، به عربی میشه خرگوش من :)

  • پسر آفتاب

شعار : حرفی که بر آمده از قلب و عقل نیست. از احساسات مبهم و کِدِر نشأت گرفته و با کلمه های نقل شده گفته شده.

 

شعر: کلمه ها و حرف هایی که با یک هارمونیِ برآمده از جان به هم آمیخته شده اند و تجلیِ ملودی ای هستند که ثباتش را به وسیله تصویر سازی در ذهن محقق می سازند. شعر روح جهان است که گهگاه با کلمه ها نزول می کند.

 

  • پسر آفتاب

از قدیم گفتن اسبا می فهمن که چند لحظه یا چند دقیقه بعد زلزله میاد.

ولی به نظرم این طوری نیست واقعا. 

 

اگه یکمی دقیق تر بشیم می بینیم که در واقع این خرها هستند که زلزله رو تشخیص میدن و به اسبا میگن. اسبا هم به خاطر ترسشونه که این همه شیهه می کشن! خرا هم که خودشون خبر دارن و هیچ سر و صدایی نمی کنن به خاطر اینه که موضوع براشون اهمیتی نداره!! وگرنه می دونن! بعـــله!!

 

--

اضافات پسر آفتاب جلد اول ص 3

  • پسر آفتاب

دیشب یکی از دوستام منو خرسو صدا کرد که معنی های جالبی میده!

اول اینکه خِرسو خونده بشه. که حالتی میشه که یک شیرازی، یک خرس را خطاب می کند!

دوم اینکه خَرسو خونده بشه! به کسی اطلاق میشه که در جهت یک خر زندگی کند و خر سو باشد!

سوم اینکه خَرسو، در ادبیات آغشته به هندسه، میشود بردار یکه ای که در جهت محور خر باشد. 

تصورش جالبه! مثلا برای اینکه بگی امروز چقدر خر بودم، می تونی بگی امروز 5خرسو بودم مثلا!

 

--

اضافات پسر آفتاب جلد اول ص 2

  • پسر آفتاب

روزی از روزها، حدودا 1 میلیون سال نوری (با اینکه واحد مسافته!) قبل از میلاد مسیح در شهر شیراز، یکی از ساکنان این خطه در حال استراحت بود که ناگهان حیوانی از خود صدایی در کرد! شبیه به قوقولی فوفو!

این بنده خدا هم که از خواب پریده بود، شروع کرد با لهجه شیرینش به تدکر دادن به حیوان بینوا!

که "خرو!! سسس!!"
 

و این گونه شد که حیوان بینوا "خروس" نام گرفت..!

 

---
اضافات پسر آفتاب جلد اول ص 1

  • پسر آفتاب

بارها این جمله رو خوندم و دیدم و بارها از کنارش گذشتم.

اما بعضی وقتا، درست وقتی که فکر می کنی از چیزی مطمئنی،

اتفاقی میافته که می فهمی ممکنه اشتباه کرده باشی..

ای کاش همه بفهمیم که نمی تونیم انفدر از خودمون و تفکرمون مطمئن باشیم..
 


مشکل دنیا این است، که احمق ها کاملاً به خود یقین دارند، در حالیکه دانایان، سرشار از شک و تردیدند.

برتراند راسل

  • پسر آفتاب

تکبیر، فقط یه حشوه...

"تک بیر"

  • پسر آفتاب

شب به "خری" که به هم ریخته.،

  • پسر آفتاب

یکی از سرگمی هایی که همیشه دوست داشتم اینه که با کلمات بازی کنم..

مخصوصا ایهام در آوردن از کلمات بازی ذهنی خوبیه. 

همین دیروز یکی از دوستان بهم میلی زده بود که عنوانش "نبرد" بود.

اما من قبل از اینکه شروع کنم میل رو بخونم ناخودآگاه کلمات جالبی از ذهنم رد شد..


  1. نَبَرد (جَنگ)
  2. نَبَرَد (پیروز نمی شود)
  3. نَبَرَد (آن شی را با خود نمی بَرد!)
  4. نَبُرَد (موفق به بُریدن نمی شود)
  5. نَبُردِ (پیروز نشده)
  6. نَبُردِ (نَبُر! دهَه!!) یا (نَبُر دیگه!!))
  7. نَبَردِ (نَبَر! دهَه!!) یا (نَبَر دیگه!!))
  8. نَبَردِ (پیروز نشو دیگه!) یا (پیروز نشو! دهَه!)
  9. نَبَردِ (صدای نَبَرد میاد)
  10. نَبَردُ (اون نَبَرد رو نگاه کن! (همراه با اشاره))
تقریبا هر روز دو سه کلمه، شعر یا جمله بازیچه ذهنم میشه.
حس می کنم وقتی دارم این کارو می کنم، ذهنم آدامس می خوره..
این ویژگی خاص (داشتن ابهام)، در زبان فارسی خیلی مشهوده. نه فقط ابهام خود کلمات،
بلکه گاهی، جمله ها هم با عوض کردن کوچک ترین مکث و تاکید، معانی دیگری به خود می گیرن.

  • پسر آفتاب

حوضی که توش آب و ماهی نباشه، میشه جای عنکبوت و کاغذ مچاله..

هم گند می خوره، هم هر الاغی آشغالِ فکرش رو با بی شرمی میندازه توش...

  • پسر آفتاب