چه شود به چهرهی زرد من نظری برای خدا کنی
چهارشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۱، ۰۳:۱۸ ب.ظ
چه شود به چهرهی زرد من نظری برای خدا کنی/ که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی
تو شهی و کشور جان تو را تو مهی و جان جهان تو را / ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی
ز تو گر تفقدو گر ستم، بود آن عنایت و این کرم / همه از تو خوش بود ای صنم، چه جفا کنی چه وفا کنی
همه جا کشی می لاله گون ز ایاغ مدعیان دون / شکنی پیالهی ما که خون به دل شکستهی ما کنی
تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمین / همهی غمم بود از همین، که خدا نکرده خطا کنی
تو که هاتف از برش این زمان، روی از ملامت بیکران / قدمی نرفته ز کوی وی، نظر از چه سوی قفا کنی
---
هاتف اصفهانی
- ۹۱/۱۰/۱۳