دلم رمیده ی لولی وشی است شور انگیز
شعری در نیمه شبی بارانی،
دلم رمیده ی لولی وشی است شورانگیز / دورغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز
فدای پیرهنِ چاک ماه رویان باد / هزار جامه ی تقوی و خرقه ی پرهیز
میگه هزار خرقه ی تقوا و پرهیز فدای چاک پیراهن خوبرویان..
چه جوری این شعر ها به زبانش جاری شدن؟!
واج آرایی و مفهوم زیبایی داره این بیت:
خیالِ خالِ تو با خود به خاک خواهم برد / که تا ز خالِ تو خاکم شود عبیر آمیز
فرشته عشق نداند چیست، ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاکِ آدم ریز
در این بیت تقدسِ می رو به رندی نشون داده:
پیاله بر کفنم بند تا سحرگهِ حشر / به می ز دل ببرم حول روز رستاخیز
تو این یکی، احساس می کنم، حافظ بدبخت و بیچاره نشسته و داره زاری می کنه:
فقیر و خسته به درگاهت آمدم، رحمی / که جز وِلای توام نیست هیچ دست آویز
این جا هم که الزامِ رضایت خودش رو از قضای الهی اعلام می کنه:
بیا که هاتفِ میخانه دوش با من گفت / که در مقامِ رضا باش و ز قضا مگریز
و در آخر هم به زیبایی اعلام میکنه که بین عاشق و معشوق هیچ پرده و مانعی نیست جز غبار تن:
میانِ عاشق و معشوق هیچ حایل نیست / تو خود حجابِ خودی حافظ ز میان برخیز
(حجاب چهره ی جان می شود غبار تنم / خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم)
- ۹۱/۱۰/۰۷